-
دریایی که از خون کشتار ناآرام است|سجاد ملکشاهی
چهارشنبه 17 خرداد 1402 05:21
صورت که از خون ساخته میشود چرخان بر قطاعهای دیدن. شمایلی از اتاقهای گاز، در مچهای قتل نهان است در حلقهی طنابها، گردانهایی از وحش دست به دست میشود. باید صفحهی تازهای گشود از بدن فردا -ظاهرشده از میان شورش و زبان- در تن زیست-شناختی با محوریت سکس و بنای زایش معماری مخابرهشده به اندیشه، فضایی برای ترکیب نیروهای...
-
انقلاب|آن والدمن
شنبه 9 اردیبهشت 1402 03:09
تابستان هولناک در افقی که به آن خیره شدهام از پنجرهام به سوی خیابانها جایی که همه آنجا خواهند بود در حال قدم زدن، دید زدن اطراف در فضای باز مشکوک به قلب یکدیگر برای گشودن آتش در سراسر خیابانها همان خیابانها که هر روز درباره آنها میخوانی شبکهایست که سفر میکنیم از راه آن به مرکز انرژیست که حیات را سرشار میکند...
-
حالا، اگه نوشتن خلاق تدریس میکردی| چارلز بوکوفسکی
جمعه 1 اردیبهشت 1402 02:21
حالا، اگه نوشتن خلاق تدریس میکردی، پرسید، به اونا چی میگفتی؟ بهشون میگم که رابطه عشقی بیرحمی داشته باشن همورویید، دندونای خراب، و نوشیدن شراب ارزون، دوری کردن از اپرا و گلف و شطرنج، برای ادامه تغییر سر تخت خوابشون رو از این دیوار به اون دیوار تغییر بدن و بعد به اونا میگم که یک رابطه عشقی بیرحم دیگه داشته باشن و...
-
روزی روزگاری زنی وجود داشت که سرش را گذاشت در فر آشپزخانه|چارلز بوکوفسکی
پنجشنبه 31 فروردین 1402 02:21
ترور سرانجام تقریبا تحملپذیر میشود اما نه هرگز به تمامی ترور چون گربه میخزد سینهمال میخزد چون گربه در دوار ذهنم صدای قاه قاه تودهها را میتوانم بشنوم آنها قوی هستند آنها زنده خواهند ماند مانند سوسک هرگز چشم از سوسک برندار دیگر آن را هرگز نخواهی دید. تودهها همهجا هستند آنها میدانند چگونه کارها را انجام دهند:...
-
شکست دادن|چارلز بوکوفسکی
چهارشنبه 30 فروردین 1402 03:37
شنیدن بروکنر از رادیو در عجبم که چرا در جنون مطلق نیستم در مورد آخرین جداییام از دوستدختر اخیرم در عجبم که چرا در خیابانها نمیرانم مست در عجبم که چرا در اتاقخواب نیستم در تاریکی در تاریکی سخت-شدید در حال تعمق دریده-شکافخورده از افکار ناتمام به گمانم در نهایت مثل یک مرد عادی: زنان بسیاری را میشناسم و به جای...
-
یک شعر بیرحم|چارلز بوکوفسکی
دوشنبه 28 فروردین 1402 22:31
در نوشتن میغلتند پمپاژ اشعار- پسران جوان و اساتید دانشکدهها زنان-همسرانی که تمام عصر شراب مینوشند درحالیکه شوهرانشان در حال کارند آنها در نوشتن میغلتند همان نامها در مجلات یکسان نوشتن هرکدام هر سال کمی وخیمتر میشود و اشعار بیشتری را پمپاژ میکنند مانند یک ستیز است یک ستیز است با نشان چیرگی نامرئی آنها...
-
ناهار یکشنبه سر یه مأموریت مقدس|چارلز بوکوفسکی
سهشنبه 1 شهریور 1401 06:14
تو روز روشن چاقو خورد، از سر خیابون میاومد دستاشو روی دل و رودش گرفته بود، و خون میچکید رو سنگفرش. هیچکسی حاضر نشد صف رو ترک کنه تا بهش کمک کرده باشه. اون خودش رو به درگاه مأموریت رسوند، توی راهرو غش کرد منشی سرش داد زد، «هی، تو، حرومزاده، چه غلطی میکنی؟» بعد به آمبولانس زنگ زد اما مرد مرده بود وقتی اونا اونجا...