CONSEXT

کلمات

CONSEXT

کلمات

برگشت‌ناپذیر|سجاد ملکشاهی

برای دریافت کتاب برگشت‌ناپذیر به حساب من در تلگرام پیام دهید


آدرس صفحه‌ی تلگرام:


کار شعر|سجاد ملکشاهی

کار شعر، بازنمایی امر خطرناک و بحرانی ست...


یک وضعیت هذیانی|سجاد ملکشاهی

هذیان اتاق شیرهایی‌ست

بیرون‌جهیده از هر ضلع:

هذلولی‌های آرواره‌ها، کهکشانی‌ست

که شکل صوت را به استخوان مخابره می‌کند.


دانستن نام شما هنگام سکس به چه معناست؟

جا که زمان چون عرق‌های روی کمرگاه می‌شود

وقت تغییر شیوه‌ی تنفس و گرانش گوشت

که شب موجودیت تازه ظاهر می‌کند:

لب‌های شما، از کدام روز به اینجا سفر کرده؟


خیابانی که در این اتاق منتشر می‌شود

پشت در تن می‌گیرد

میان صدای چرخیدن لولاها

که پنجره‌ای می‌گشاید به ران‌های نامکشوف

تا خیالی تازه شود از بدویت معماری،

چرا که مرگ، از خروجی‌های تنت

شکافنده-دروگر است:

محصول‌های ضد استعماری

سویه‌های ازلی، منهای تقسیط تن،

به اجزایی در بازیابی میل می‌کند

حدود قطبی وحشت، در اضلاع ذوب می‌شود

شکل‌های آخر-زمانی

از تارهای نا-آشنا تصعید می‌شود.


خوردن اندام‌ها، بدون جویدن رخ می‌دهد.

خوردن اندام‌ها، مثل بالا-آوردن چیزی‌ست.

کشیدن بارهایی، که میل بر بدن می‌کارد.

کاردهایی که درونت نهان داری

جنگلی‌ست برای دیدار؟

دیدنت، کوره‌راهی‌ست که از میان ران‌هات می‌گذرد؟

چقدر از چرخاندن زبان بر زبانت فاصله بگیرم

و ارتعاش‌های فریبنده، لحظه را چون صخره‌ای

به اوج برد؟ و گرایش تنانه، تحرکی باشد به سوی چنگ‌زدن به مغاک؟

یورشی برای چرخیدن در گوشت محتوم به فساد؟


گفتن نامت هنگام سکس، بدن تازه‌ای می‌سازد؟

وهمی منتشر میان گوشت و استخوان،

نور پاشیده بر منافذ پوست

که از هر شعاع، نیزه‌ای به میان اضلاع پیش رود

و کمان‌هایی بگشاید از تارهای شکافنده‌ی افق؟

افق دو چشم شهوانی که به راه-کشانه‌-‌های اریب پرتاب‌شده؟

زاویه‌ای برای چرخیدن در میان کلمات،

کاوشگری‌ست که از محدوده‌ی میل جدا-شده؟


حدود شر، از زبان آغاز می‌شود؟

از کلمه، که روی کلمه‌ی دیگر بنا می‌شود،

برج‌هایی از دَوران،

مهابتی که بت‌های ذوب‌شده را در نیستی رها می‌کند

سرزمینی ناپدید، سطرهایی از فراموشی

که در حرارت دو تن، بخار می‌شود

شکل تشدید خون در شادی هولناک دم!


1402-04-23

شبیه خون، شبیه سکس، شبیه شب|سجاد ملکشاهی

این چنین می‌نمود که آن‌جا عنبیه‌هایی‌ست

چون تصاویر چرخان دیجیتال،

باید به زبانی نزدیک شد که همه فهم باشد؟

مثل اینکه هنوز چیزی در تاریکی بچرخد؟

یا نوعی سفیدی‌ست که در آن گم می‌شوند

گورهایی در سطح لغت؟

زبان دور زبانی می‌چرخد، کلمه روی کلمه‌ای،

خانه‌ای در صحرای ازل بنا می‌شود؟

برج‌های بابلم از نوک انگشت‌ها آغاز می‌شود؟

فردا شبیه چیزی محذوف از میل است؟

و تمام این خطوط در معماری خیابان،

از میان بدن‌ها می‌گذرد،

روی سنگ‌های چهره‌ها می‌لغزد

و بر امواج نامتقارن، شکل‌هایی از هذیان را پیش می‌برد

اندام‌های امتناعی برای انتحار؟

چنین تصاویری، برای آینده‌ی مجهول خطرناک است؟

و چنین تظاهر کنیم که چیزهایی مهم است

ضروری، و باید نمایش دهیم که چیزی در جریان است

امری مخفی، که همه چیز را خواهد شکافت

شبیه خون، شبیه سکس، شبیه شب

شبیه شبی-سکس-خون که از میان صفحات الکترونیک می‌گذرد

از برآمدگی‌های تن، که حالا به سوزن‌ها سنجاق‌شده،

به خطوط حیاط‌های جمهوری

که بادی موثق و کثیف را از نرخ‌های گزاف املاک استیجاری

چون تخدیری عتیق به بدنی تزریق می‌کند که مقرر است

به شکاف‌های متعددش، متعهد باشد

ابدیتی در تکه تکه شدن و کاوشگری بی‌رحمانه

مثل وقتی که تن زیست‌شناختی از گوشت‌های بدوی ذهنی می‌سازد

برای فروپاشی تصاویر پیش در چرخشی چنین

که نور منکسر در فرمول‌های مکشوف، بیهودگی پاسخ را تقریر می‌کند

چرا که نرخ مبادلات ارزی، اقیانوس هول است در دهانی نهنگ-جنس

که مهابتش در معماری فرسوده و مهوع ساختمان‌های رو به زوال،

تکه‌های تقطیع‌شده‌ی هیولایی‌ست که در هر آن،

سری تازه از سطر پیش وام می‌گیرد و در انباشت کلمات،

چنان می‌نماید که چیزی جریان چیزی را بدل به وضعیتی دیگر می‌کند

مثل همان آن که روی یک سطر می‌نشینی

و به گفتگو با نیستی پیش می‌روی

گورستانی از امحا

نحوهای تصعیدی

لب‌های بخارشده و ران‌های گشوده به کلمات تازه

انقلابی علیه معماری چهره در بانک‌ها

کشتارگاه‌های قسطی و درهایی که به رویی دیگر گشوده می‌شود

پس از دفع اسپرم‌های ملی و شق‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نازل‌‌‌‌‌شده

در خستگی مایل به خواب نابرابر، ناکافی

و سبعیت صورتی که جزئی از اشیاء می‌شود

با تاریخی از میلیاردها جمجمه‌‌‌‌‌‌ی پیش رو

در سفره‌های زیرزمینی مرگ، که خاک‌های اساطیری

قهقهه‌هایی شکافان سر می‌دهند

چرا که هر شعاع، شمشیری‌ست که از نهایت امر سخن دارد:

فساد گوشت، مدفوع و لغزش‌های طبقاتی

که بر مبنای نشانه‌هایی چکش‌شده

بر هر سال ممتد می‌شود

و فضاهای نامکشوف، به نوشتاری دیگر میل خواهند کرد

در بدویتی بیگانه با زبان نهاده‌شده در تن جمعی

که قرار است ماشینی باشد برای همه فهمی،

برای برقراری ارتباط در ارتفاع محدود،

باید دست به جنایتی علیه خیال زد،

علیه وضعیتی در نوشتار، و غیر از آن، لازم است

شورشی در کلام عیان کرد، تا آشنایی‌زدایی

به وضعیتی دیگر منجر شود،

به دری که استخوان را به کوه‌های تکین می‌گشاید.

خرداد 1402

دریایی‌ که از خون کشتار ناآرام است|سجاد ملکشاهی

صورت که از خون ساخته می‌شود

چرخان بر قطاع‌های دیدن.

شمایلی از اتاق‌های گاز، در مچ‌های قتل نهان است

در حلقه‌ی طناب‌ها، گردان‌هایی از وحش دست به دست می‌شود.

باید صفحه‌ی تازه‌ای گشود

از بدن فردا -ظاهرشده از میان شورش و زبان-

در تن زیست-شناختی با محوریت سکس و بنای زایش

معماری مخابره‌شده به اندیشه، فضایی برای ترکیب نیروهای ناهمگون است:

گلویی که بنای کلمات را در هم می‌ریزد،

زمین تازه‌ای از چرخش آتش-

تنی از شورها در میان

که زبان را به سویی دیگر می‌خواند:

رفیق تو منم، همو که صورت بر تنهایی‌اش می‌کشی

و سرخ در دل شب ویرانه‌هایت را می‌سوزانی

در دل شب که هجوم از دندان حرامیان تن می‌گیرد

و حجمی می‌شود برای تقطیع:

آن‌سو که چاقو از ماه می‎‌گیری

شعاع موحشی از بریدن می‌شوی.

چگالی یک بوسه بر تنت می‌لغزد

نیرویی‌که از تشدید زبان می‌گیری

و در خیابان پرسه می‌زنی

سطری از تبار آتش

که در خون گر می‌گیرد

در خیال یک، در حدود سنگ‌های زمین،

برودتی نقش-بسته پشت بر پشت،

بوسه بر بوسه، که تن مرتفع می‌‌شود

قله‌ از پس قله، چیزی موهوم واضح می‌شود

روز به روز، امر غایب ظاهر می‌شود

کلمه به کلمه، معنایی حفر می‌شود

دوایری از حلقه‌های جدلی، کوره‌هایی از آدمیان،

گلوی کوره‌راه‌های جنگلی‌، جنگی‌ می‌خواند:

حوالی خون خانه‌ای‌ست که پیدایش دست‌هاست

دست‌های تاریخ، با گوشت جهت‌مند،

با چشم‌های بیشتر از هشت ساعت کاری،

با چشم‌های پرسشگر که ثبوت را ویران می‌سازد

با حفره‌های چشم‌ها، چشم‌های مدفون، مدفنی مهیب از چند میلیون چشم،

مغاکی عظیم در دل شب، مغاک سرخ سالیان، تو را خواهد بلعید

دریایی‌ که از خون کشتار ناآرام است.


خرداد 1402


تکانه‌هایی نابهنگام|سجاد ملکشاهی

                       برای عارفه سیاقی


صورتم را بر آسمان چرخاندم

صفحه‌ای مشتق از حیات-نیستی‌ست یا شکلی زیست‌شناختی که از مرگ فاصله می‌گیرد؟

و در نهان، حرکت آرام مرگ است که تکانه‌هایی نابهنگام می‌سازد؟

دو حفره، دهانم را به چه شکلی تبدیل خواهد کرد، آنچه از سیلان چیزهای نام‌گذاری‌شده بر خیالم می‌گذرد؟

سعی در ایجاد معنا، ویرانه‌های مغز را به نیروی گریز بدل خواهد کرد؟ شتابی عتیق، جنونی از عبور خواهد بود؟


بر صورت، سطحی از آسمان را خیال می‌کنم

خشونتی میان‌ستاره‌ای چیزی را محو خواهد کرد.

حرکت شبیه سبک‌شدن تن از تن است

وقتی خیال به مغز مخابره می‌شود

و تنی می‌سازد از تبدیل، اتمیک:

لب‌های تو خیال را به جنگلی بنفش خواهد برد

در یک اتاق احاطه‌شده با امواج الکترومغناطیس

با حروفی معلق، چون ستون‌های بابِل،

دست‌هایی که تقطیع را با کلمات تازه ادامه خواهد داد

لابیرنتی از لغزیدن بر اندام‌های مشدد بر سوائق

دمی برای صورت‌نهادن بر صورتت

وقوعی که فراموشی لغت را به تصاویر گریزان از تفسیر بدل خواهد کرد.