ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
صورت که از خون ساخته میشود
چرخان بر قطاعهای دیدن.
شمایلی از اتاقهای گاز، در مچهای قتل نهان است
در حلقهی طنابها، گردانهایی از وحش دست به دست میشود.
باید صفحهی تازهای گشود
از بدن فردا -ظاهرشده از میان شورش و زبان-
در تن زیست-شناختی با محوریت سکس و بنای زایش
معماری مخابرهشده به اندیشه، فضایی برای ترکیب نیروهای ناهمگون است:
گلویی که بنای کلمات را در هم میریزد،
زمین تازهای از چرخش آتش-
تنی از شورها در میان
که زبان را به سویی دیگر میخواند:
رفیق تو منم، همو که صورت بر تنهاییاش میکشی
و سرخ در دل شب ویرانههایت را میسوزانی
در دل شب که هجوم از دندان حرامیان تن میگیرد
و حجمی میشود برای تقطیع:
آنسو که چاقو از ماه میگیری
شعاع موحشی از بریدن میشوی.
چگالی یک بوسه بر تنت میلغزد
نیروییکه از تشدید زبان میگیری
و در خیابان پرسه میزنی
سطری از تبار آتش
که در خون گر میگیرد
در خیال یک، در حدود سنگهای زمین،
برودتی نقش-بسته پشت بر پشت،
بوسه بر بوسه، که تن مرتفع میشود
قله از پس قله، چیزی موهوم واضح میشود
روز به روز، امر غایب ظاهر میشود
کلمه به کلمه، معنایی حفر میشود
دوایری از حلقههای جدلی، کورههایی از آدمیان،
گلوی کورهراههای جنگلی، جنگی میخواند:
حوالی خون خانهایست که پیدایش دستهاست
دستهای تاریخ، با گوشت جهتمند،
با چشمهای بیشتر از هشت ساعت کاری،
با چشمهای پرسشگر که ثبوت را ویران میسازد
با حفرههای چشمها، چشمهای مدفون، مدفنی مهیب از چند میلیون چشم،
مغاکی عظیم در دل شب، مغاک سرخ سالیان، تو را خواهد بلعید
دریایی که از خون کشتار ناآرام است.
خرداد 1402