CONSEXT

کلمات

CONSEXT

کلمات

کلمات|آن سکستون

مراقب کلمات باش،

حتا شگفت‌آورترین‌شان.

برای شگفت‌آفرینان به بهترین نحو عمل می‌کنیم،

گاهی چون خیل حشرات حمله می‌کنند

و بی‌هیچ گزیدگی تنها بوسه‌ای به‌جا می‌گذارند.

آن‌ها می‌توانند به خوبیِ انگشتان باشند.

آن‌ها می‌توانند رازدار و قابل اعتماد چون یک تخته‌سنگ باشند

که ما‌تحت‌ات را بر آن می‌چسبانی.

اما آن‌ها هم می‌توانند پر‌عیش و پررنج باشند.

بااین‌حال من عاشق کلمات هستم.

آن‌ها فاخته‌هایی هستند که در اوج پرواز چون باران بر زمین می‌ریزند.

آن‌ها شش نارنج متعال‌اند که بر لبه‌ی لباسم اعتصاب کرده‌اند.

آن‌ها درختان‌اند، ران‌های تابستان،

و خورشید، با چهره‌ی پرشهوت‌اش.

بااین‌حال اغلب آن‌ها سبب شکستم می‌شوند.

من بسیار [سخن] دارم که مایلم بگویم،

داستان‌های بسیار، تصاویر، ضرب‌المثل، الی آخر.

اما کلمات به‌اندازه‌ی کافی خوب نیستند،

شرورهاشان بر من بوسه می‌زنند.

گاهی چون یک عقاب پرمی‌کشم

اما با بال‌هایی از چکاوک.

ولی سعی می‌کنم که مراقب باشم

و مهربان نسبت به آن‌ها.

کلمات و تخم‌مرغ‌ها باید با احتیاط جابجا شوند.

هنگامی که بشکنند

ناممکن‌ چیزهایی‌‌ هستند برای تعمیر‌.


شب پرستاره|آن سکستون

شهر وجود ندارد
مگر جا که یک درخت مو-مشکی بِسُرَّد
بالا چون زنی مغروق به‌سوی آسمان تفته.
شهر خاموش است. شب با یازده ستاره جوشان است.
آه شب پرستاره! این همان‌ طرزی‌ست
که می‌خواهمش برای مردن.

جنباننده درخشان‌اند تماما.
حتا ماه در شمشیرهای نارنج‌گونش محدب می‌شود
تا بچه‌ها را برانگیزاند، چون یک الهه، از طریق چشم‌اش.

به‌سوی جانور پرخیز‌و‌ُشتاب شب،
مکیده‌‌‌‌شده توسط آن شیطان متعال، منشعب‌شده
از زندگی‌ من بی‌هیچ برگ شمشیری،
بی‌هیچ زهدان،
بی‌هیچ ضجه.

دوباره و دوباره و دوباره|آن سکستون

تو گفته بودی که خشم بازخواهدگشت

همانگونه که عشق.


مرا نگاه سیاهی‌ست که دوست‌اش نمی‌دارم.

پوششی‌ست که امتحانش می‌کنم.

کوچ می‌کنم به سویش و غوکی از آن

بر لب‌های من می‌نشیند و مدفوع می‌کند.

پیرانه‌سر و فقیر است.

سعی کرده‌ام که او را در پرهیز از خوردن نگاه دارم.

بی‌هیچ تب‌ و‌ تاب.


نگاه قابلی‌ست که به تن می‌کنم

چون یک لخته خون. من آن را

در سرتاسر پستان چپم دوخته‌ام.

من از طریق آن یک کارخانه ساخته‌ام.

شهوت در آن کاشته خواهد شد

و من، تو و بچه‌ات را در نوک پرشیرش خواهم نشاند.


آه تاریکی کُشنده است

و نوک پرشیر لبالب است

و هر دستگاه در حال انجام کار خویش است

و من تو را خواهم بوسید هنگامی‌که

یک دوجین مرد تازه را اغوا کنم

و تو خواهی مُرد تاحدی نامعلوم

دوباره و دوباره.