CONSEXT

کلمات

CONSEXT

کلمات

کفش‌ها|چارلز بوکوفسکی

کفش‌ها در گنجه چون زنبق‌اند،

کفش‌های من حالا تنها هستند،

و دیگر کفش‌ها با دیگر کفش‌ها

چون سگ‌های روندۀ خیابان‌ها،

و سیگارکشیدن به تنهایی کافی نیست

و یک نامه از یک زن در یک بیمارستان به دستم رسید،

عشق، او می‌گوید، عشق،

شعرهای بیشتر،

اما من [دیگر] نمی‌نویسم،

من خودم را درک نمی‌کنم،

او عکس‌هایی از بیمارستان برایم می‌فرستد

گرفته‌ از هوا،

اما من او را در شب‌های دیگر به ‌یاد ‌دارم،

در حال مردن نبوده است،

کفش‌های پرمیخ چون خنجرهای نهان‌اند

نهاده پیش خودم،

چگونه این شب‌های قاطع

می‌توانند بر ماهور‌ها گسترده شوند،

چگونه این شب‌ها می‌شوند آرام سرانجام

کفش‌های من در گنجه

لبالب از بارانی‌ها و پیراهن‌های ناجور،

و من به مغاک خیره می‌شوم در متارکه‌ایست

و دیوارها، و من نمی

نویسم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد