تابستان هولناک در افقی که به آن خیره شدهام
از پنجرهام به سوی خیابانها
جایی که همه آنجا خواهند بود
در حال قدم زدن، دید زدن اطراف در فضای باز
مشکوک به قلب یکدیگر برای گشودن آتش
در سراسر خیابانها
همان خیابانها که هر روز درباره آنها میخوانی
شبکهایست که سفر میکنیم از راه آن به مرکز
انرژیست که حیات را سرشار میکند
و شکافنده سوزان است شادان بر سراسر پرده
بیش از این دیگر نمیتوانم نشستن!
میخواهم جایی بروم که احساس شرارتی چنین نداشته باشم
ترک کنم این جزیره خُرد را پیش از فروریختن پلها
(قلب من هم بریدگیهایی دارد)
نه میخواهم نشسته باشم در میان به تماشای فیلم
سپس درون سرم به خواب روم
کسی به آن میکوبد با الوار گران چون دشمن
کسی که قرار است به صورتی چنان تغییر کند که برای تو شناختنی نیست
سپس ناپدید میشود پشت پنجره پشت اسلحه
مانند قهرمان تنهایی که در خیابان اصلی کمین کرده است
با اضطراب فریاد میزند کجایی؟ تنها میخواهم بدانم
تمام زوایای مرگ ممکن است زیر آسمان آمریکا!
به سختی میتوانم تمام ساختمانهای آلودهکننده آسمان را ببینم
مگر اینکه به رگباری از بطریها بدل شود
سپس برای لحظهای واضح میشود جا که نفس میکشی
و میبینی هنوز زندهای چون همیشه و بودن را میخواهی
اما مایلی جای دیگری باشی شاید آفریقا
بیاغاز دوباره به تمامی همانطور که دوران تاریکتر و تاریکتر میشود
و جهان به راهی خواهد رفت که من همیشه اندیشیدهام همان خواهد بود
چون برنده کسیست که او را خارج از گذشته اشتراکی خود باز میشناسیم
که دوباره در گور میچرخد
بسیار مهم است وقتی کسی میمیرد او را جایگزین کنی
و هرگز یک دقیقه را هم حرام نکنی