-
BY FOROUGH BAKHTIARIAN
پنجشنبه 30 اسفند 1403 00:19
BY FOROUGH BAKHTIARIAN TRANSLATED BY SAJAAD MALEKSHAAHI In the old alleys of the city, In the absence of our eyes, Tied to an eternal vow, getting lost; Like a law, Between two people, two mouths, O, your absence, A gateless city, with shattered rebels, In a desperate gamble, On the obscure borders of the world, From...
-
https://t.me/sajaadmalekshaahi
چهارشنبه 8 اسفند 1403 01:49
منتشرشده: 01- سالهای آوارگی|سجاد ملکشاهی|1397 02- کشتار روز|سجاد ملکشاهی|1398 03- مصادر خون|سجاد ملکشاهی|1399 04- نامهای دیگر مرگ|سجاد ملکشاهی|1399 05- یک بیمارستان در ماه|سجاد ملکشاهی|1399 06- حلاج نام نهان گلوی من است|سجاد ملکشاهی|1400 07- درخشش|سجاد ملکشاهی|1400 08- صورت من جنگ سرد است|سجاد ملکشاهی|1400 09- حفاری...
-
سکسوگرافی علیه کشتار جنسی...|سجاد ملکشاهی
یکشنبه 7 بهمن 1403 16:00
سکسوگرافی علیه کشتار جنسی در تمایل به آشکار کردن متن... پستانمندی، وقتی مکیدن، زندگی را در تن میدمد... کلمات دستوری مرتکب جنایت میشوند وقتی بدن کشته شود. شدت خون، شقشدن و ارگاسم در یک وضعیت مُسری... کمونیسم: اخلاق بردگان. سطح حیوانی: گلههای پراکنده. شکل سایبر: رمههای بُریدهسر. من وقتی شنود میشود، یعنی یک...
-
تا زبان شبیه جمجمهای شکافته شود|سجاد ملکشاهی
چهارشنبه 3 بهمن 1403 19:06
بیا بر سرش بنشین مانند آن شب که معماری یک لحظه بود برای گذشتن از تمام روزهای پیش و رفتن به دل تاریکی تا زبان شبیه جمجمهای شکافته شود وقتی حرف را از سر بگیری و احساس کنی چیزی ست که میتوان با آن بازی کرد شبیه لغزشی از یک تن به تنی دیگر تا زیبایی در یک خیال گسترده چون سنگی گسسته از ارتفاعی چندهزارساله خود را در چشمانت...
-
چیزی ست همواره پنهان|سجاد ملکشاهی
چهارشنبه 3 بهمن 1403 16:18
امروز روز درخشانی برای نکردن توست روزی که میتوان آن را از یاد برد انگار اتفاق نیفتاده چون یک حفره که نمیتواند چیزی را بیان کند جز اینکه پرسیده باشد امروز چه روزی ست امروز چه چیزی ست که میتواند تو را تکهتکه کند هوایی ست که در آن مرگ شبیه ابهامی بر ماهیچه میپیچد و عضلات شهوانی را چون تکانهای در یک آن پدیدار...
-
چیزی ناهمگن، موهوم و منفصل|سجاد ملکشاهی
یکشنبه 30 دی 1403 23:32
داشت تصور را میکرد چون زنی که میتواند پستان خود را به شیوهای پنهانی بمکد و جنگلی درون خود تصور کند وقتی دستهای از امیال حسی میتوانند او را به نقطهای برسانند که توانسته باشد از آنها جدا شود و به راه خود برود تنش را شسته باشد و چیزی دیگر حس نکند مگر حفرهای که هنوز مایل است پر شود دهانی که اندیشههای تند و فرزش...