تابستان هولناک در افقی که به آن خیره شدهام
از پنجرهام به سوی خیابانها
جایی که همه آنجا خواهند بود
در حال قدم زدن، دید زدن اطراف در فضای باز
مشکوک به قلب یکدیگر برای گشودن آتش
در سراسر خیابانها
همان خیابانها که هر روز درباره آنها میخوانی
شبکهایست که سفر میکنیم از راه آن به مرکز
انرژیست که حیات را سرشار میکند
و شکافنده سوزان است شادان بر سراسر پرده
بیش از این دیگر نمیتوانم نشستن!
میخواهم جایی بروم که احساس شرارتی چنین نداشته باشم
ترک کنم این جزیره خُرد را پیش از فروریختن پلها
(قلب من هم بریدگیهایی دارد)
نه میخواهم نشسته باشم در میان به تماشای فیلم
سپس درون سرم به خواب روم
کسی به آن میکوبد با الوار گران چون دشمن
کسی که قرار است به صورتی چنان تغییر کند که برای تو شناختنی نیست
سپس ناپدید میشود پشت پنجره پشت اسلحه
مانند قهرمان تنهایی که در خیابان اصلی کمین کرده است
با اضطراب فریاد میزند کجایی؟ تنها میخواهم بدانم
تمام زوایای مرگ ممکن است زیر آسمان آمریکا!
به سختی میتوانم تمام ساختمانهای آلودهکننده آسمان را ببینم
مگر اینکه به رگباری از بطریها بدل شود
سپس برای لحظهای واضح میشود جا که نفس میکشی
و میبینی هنوز زندهای چون همیشه و بودن را میخواهی
اما مایلی جای دیگری باشی شاید آفریقا
بیاغاز دوباره به تمامی همانطور که دوران تاریکتر و تاریکتر میشود
و جهان به راهی خواهد رفت که من همیشه اندیشیدهام همان خواهد بود
چون برنده کسیست که او را خارج از گذشته اشتراکی خود باز میشناسیم
که دوباره در گور میچرخد
بسیار مهم است وقتی کسی میمیرد او را جایگزین کنی
و هرگز یک دقیقه را هم حرام نکنی
حالا، اگه نوشتن خلاق تدریس میکردی،
پرسید، به اونا چی میگفتی؟
بهشون میگم که رابطه عشقی بیرحمی داشته باشن
همورویید، دندونای خراب،
و نوشیدن شراب ارزون،
دوری کردن از اپرا و گلف و شطرنج،
برای ادامه تغییر سر تخت خوابشون رو
از این دیوار به اون دیوار تغییر بدن
و بعد به اونا میگم که
یک رابطه عشقی بیرحم دیگه داشته باشن
و هرگز از روبان ابریشمی ماشین تحریر استفاده نکنن،
از پیک نیک خانوادگی دوری کنن
یا تبدیل به یه عکس شدن در باغ گل رز،
همینگوی رو فقط یه بار بخونن،
از فاکنر بگذرن،
گوگول رو رد کنن،
به عکسهای گرترود استاین خیره بشن
و شروود اندرسن رو توو رختخواب بخونن
وختی که دارن ریتز کراکر میخورن،
ضمنا اونایی که مدام از
آزادی جنسی حرف میزنن
بیشتر از شما وحشتزده هستن.
به ای. پاور. بیگز گوش کنید
از رادیو وقتی که
در حال پیچیدن تنباکوی بول دورهام در تاریکی هستید
در یه شهر غریب
با یه روز دیگه به اجاره
بعد از ترک کردن
دوستان، اقوام و کارها.
هرگز خودتون رو برتر تصور نکنید و یا برحق
و هرگز سعی نکنید که چنین باشید.
یک رابطه عاشقانه ناشاد دیگه رو تجربه کنید.
یه مگس رو یه پرده تابستونی رو تماشا کنید.
هیچوقت سعی نکنید که موفق و کامیاب بشید.
بیلیارد بازی نکنید.
درست و حسابی خشمگین بشید
وقتی میبینید که لاستیک ماشین پنچرشده.
ویتامین مصرف کنید اما وزنه نزنید یا به طور منظم ندوید.
بعد از تمام اینها
روش کار رو وارونه کنید.
رابطه عاشقانه خوشی داشته باشید.
و چیزی که
ممکنه یاد بگیرید
اینه که، هیچکسی چیزی نمیدونه-
نه دولت، نه موشها
نه شلنگ باغستان یا ستاره قطبی.
و اگه روزی مچ من رو بگیری
که در حال تدریس نوشتن خلاق هستم
و این متن رو برام بخونی
یک A سرراست برات ظاهر میکنم
درست از بشکه ترشی.