-
Tulips|Sylvia Plath
شنبه 18 شهریور 1402 12:56
The tulips are too excitable, it is winter here Look how white everything is, how quiet, how snowed-in I am learning peacefulness, lying by myself quietly As the light lies on these white walls, this bed, these hands I am nobody; I have nothing to do with explosions I have given my name and my day-clothes up to the...
-
آمریکا|آلن گینزبرگ
یکشنبه 25 تیر 1402 16:07
آمریکا هرچه داشتم را به تو بخشیدم و حال من هیچم. آمریکای دو دلار و بیستوهفت سنت 17 ژانویهی 1956. من نمیتوانم در مواضع ذهنم مستقر شوم. آمریکا چه زمانی جنگ بشری را تمام خواهیم کرد؟ برو خودت را به گاییدن بده با بمب اتمت. حال درستی ندارم مزاحمم نشو. تا زمانی که در وضعیت درست ذهنم نباشم شعرم را نخواهم نوشت. آمریکا چه...
-
یک وضعیت هذیانی|سجاد ملکشاهی
شنبه 24 تیر 1402 00:41
هذیان اتاق شیرهاییست بیرونجهیده از هر ضلع: هذلولیهای آروارهها، کهکشانیست که شکل صوت را به استخوان مخابره میکند. دانستن نام شما هنگام سکس به چه معناست؟ جا که زمان چون عرقهای روی کمرگاه میشود وقت تغییر شیوهی تنفس و گرانش گوشت که شب موجودیت تازه ظاهر میکند: لبهای شما، از کدام روز به اینجا سفر کرده؟ خیابانی که...
-
شبیه خون، شبیه سکس، شبیه شب|سجاد ملکشاهی
جمعه 2 تیر 1402 02:28
این چنین مینمود که آنجا عنبیههاییست چون تصاویر چرخان دیجیتال، باید به زبانی نزدیک شد که همه فهم باشد؟ مثل اینکه هنوز چیزی در تاریکی بچرخد؟ یا نوعی سفیدیست که در آن گم میشوند گورهایی در سطح لغت؟ زبان دور زبانی میچرخد، کلمه روی کلمهای، خانهای در صحرای ازل بنا میشود؟ برجهای بابلم از نوک انگشتها آغاز میشود؟...
-
دریایی که از خون کشتار ناآرام است|سجاد ملکشاهی
چهارشنبه 17 خرداد 1402 05:21
صورت که از خون ساخته میشود چرخان بر قطاعهای دیدن. شمایلی از اتاقهای گاز، در مچهای قتل نهان است در حلقهی طنابها، گردانهایی از وحش دست به دست میشود. باید صفحهی تازهای گشود از بدن فردا -ظاهرشده از میان شورش و زبان- در تن زیست-شناختی با محوریت سکس و بنای زایش معماری مخابرهشده به اندیشه، فضایی برای ترکیب نیروهای...
-
انقلاب|آن والدمن
شنبه 9 اردیبهشت 1402 03:09
تابستان هولناک در افقی که به آن خیره شدهام از پنجرهام به سوی خیابانها جایی که همه آنجا خواهند بود در حال قدم زدن، دید زدن اطراف در فضای باز مشکوک به قلب یکدیگر برای گشودن آتش در سراسر خیابانها همان خیابانها که هر روز درباره آنها میخوانی شبکهایست که سفر میکنیم از راه آن به مرکز انرژیست که حیات را سرشار میکند...
-
حالا، اگه نوشتن خلاق تدریس میکردی| چارلز بوکوفسکی
جمعه 1 اردیبهشت 1402 02:21
حالا، اگه نوشتن خلاق تدریس میکردی، پرسید، به اونا چی میگفتی؟ بهشون میگم که رابطه عشقی بیرحمی داشته باشن همورویید، دندونای خراب، و نوشیدن شراب ارزون، دوری کردن از اپرا و گلف و شطرنج، برای ادامه تغییر سر تخت خوابشون رو از این دیوار به اون دیوار تغییر بدن و بعد به اونا میگم که یک رابطه عشقی بیرحم دیگه داشته باشن و...