CONSEXT

کلمات

CONSEXT

کلمات

عصر هسته‌ای

«اما پارادوکس این جامعه این است که دیگر حتی نمی‌توانی در آن بمیری، چون از پیش مرده‌ای... تعلیق و دلهره‌ی واقعی همین است. و این صرفاً نتیجه‌ی زندگی در عصر هسته‌ای نیست، بلکه از راحتی‌ای ناشی می‌شود که اکنون در آن زندگی می‌کنیم؛ راحتی‌ای که همه‌ی ما را به بازماندگانی بدل کرده است. اگر بمبی بیفتد، نه زمانی برای مردن خواهیم داشت و نه هوشیاری از مرگ. اما همین حالا هم، در جامعه‌ی حاد-محافظت‌شده، دیگر هیچ هوشیاری نسبت به مرگ نداریم، چراکه به‌نحوی نامحسوس وارد وضعیتی شده‌ایم که زندگی در آن بیش از حد آسان است.

هولوکاست شکل پیش‌نگرانه‌ای از چنین وضعیتی را ایجاد کرد. آنچه زندانیان اردوگاه‌های کار اجباری از آن محروم شدند، امکان کنترل بر مرگ خودشان بود؛ امکان بازی کردن، حتی قمار کردن مرگ خود، تبدیل مرگ به نوعی قربانی شدن: آن‌ها از قدرت مرگ خود محروم شدند. و این همان چیزی ست که برای همه‌ی ما در دوزهای کم و هومیوپاتیک، به واسطه‌ی توسعه‌ی همین نظام‌ها، رخ می‌دهد. انفجارها و نابودی‌ها (آشوویتس و هیروشیما) همچنان ادامه دارند، فقط به شکلی چرکین و شایع درآمده‌اند. واکنش زنجیره‌ای همچنان ادامه دارد، سرایت، گسترش فرایند ویروسی و باکتریولوژیکی. پایان تاریخ دقیقاً آغاز همین واکنش زنجیره‌ای بود.

میل وسواسی به بقا (و نه زندگی) نشانه‌ی این وضعیت است و بی‌تردید نگران‌کننده‌ترین نشانه‌ی زوال گونه هاست. اگر به اشکال فعلی میل نگاه کنید-پناهگاه‌های ضد هسته‌ای، انجمادسازی، درمان‌های فشار قوی-می‌بینید که دقیقاً همان اشکال نابودی‌اند. برای اجتناب از مرگ، فرد ترجیح می‌دهد به نوعی حباب محافظ پناه ببرد. از این منظر، باید بی‌علاقگی سریع مردم به محافظت ضد هسته‌ای را نشانه‌ای امیدوارکننده تلقی کنیم (بازار پناهگاه‌ها به بازاری برای پرستیژ بدل شده، مانند بازار آثار هنری یا قایق‌های لوکس). به نظر می‌رسد مردم از ارعاب هسته‌ای خسته شده‌اند و تصمیم گرفته‌اند به آن تن ندهند، و تهدید نابودی را پا در هوا بر فراز خود رها کرده‌اند، شاید با نوعی احساس مبهم نسبت به غیرواقعی بودن آن. نمونه‌ای عالی از واکنش حیاتی که در قالب تسلیم پنهان شده است: «اگر قرار است بمیریم، بهتر است در هوای آزاد بمیریم تا در یک تابوت زیرزمینی.» با یک حرکت، به ارعاب بقا پایان داده می‌شود و زندگی ادامه می‌یابد.

همه از این چشم‌اندازهای آخرالزمانی خسته شده‌اند-سناریوی بزرگ تهدید هسته‌ای، مذاکرات نمایشی، «جنگ ستارگان». در نهایت، آن‌ها با فقدان قدرت تخیل از خود دفاع می‌کنند.»

پولچینلا... پاولچیو دلّا چِرّا...

پولچینلا یک شخصیت از کمدی ایتالیایی دِلا آرته—تئاتر مردمی ایتالیایی در سراسر اروپا از قرن شانزدهم تا هجدهم—است که به عنوان یک خدمتکار زیرک و شیطنت‌آمیز شناخته می‌شود. او به عنوان یک دلقک یا دلقک با طبیعت فریبکار و خودخواه توصیف می‌شود. پولچینلا ماسکی متمایز با بینی قلابی یا خمیده، اندامی کج، یک روپوش بزرگ سفید و یک کلاه نرم سفید دارد. پولچینلا روح کمدی دلا آرته را تجسم می‌کند. او بیشتر فقیر و گرسنه است اما همیشه راهی برای گذران زندگی پیدا می‌کند و اغلب آواز می‌خواند و عود می‌نوازد. در حالی که معمولاً خود را ابله نشان می‌دهد، پولچینلا به دلیل شوخی‌ها و حرکات مضحکش معروف است که اربابانش را فریب می‌دهد. با این حال، او می‌تواند بدخلق، خودخواه و حتی خطرناک باشد. این شخصیت به شکل استعاری نمایانگر شرایط طبقات پایین ناپل است که با طعنه و لبخند علیه اشرافیت قیام می‌کنند. ریشه‌های پولچینلا به پاولچیو دلّا چِرّا برمی‌گردد که بدبختی‌ها و «فلسفه‌ی خیابانی» او سبب‌ساز این شخصیت شد.

Poetry Readings|Charles Bukowski

poetry readings have to be some of the saddest
damned things ever,
the gathering of the clansmen and clanladies,
week after week, month after month, year
after year,
getting old together,
reading on to tiny gatherings,
still hoping their genius will be
discovered,
making tapes together, discs together,
sweating for applause
they read basically to and for
each other,
they can't find a New York publisher
or one
within miles,
but they read on and on
in the poetry holes of America,
never daunted,
never considering the possibility that
their talent might be
thin, almost invisible,
they read on and on
before their mothers, their sisters, their husbands,
their wives, their friends, the other poets
and the handful of idiots who have wandered
in
from nowhere.

I am ashamed for them,
I am ashamed that they have to bolster each other,
I am ashamed for their lisping egos,
their lack of guts.

if these are our creators,
please, please give me something else:

a drunken plumber at a bowling alley,
a prelim boy in a four rounder,
a jock guiding his horse through along the
rail,
a bartender on last call,
a waitress pouring me a coffee,
a drunk sleeping in a deserted doorway,
a dog munching a dry bone,
an elephant's fart in a circus tent,
a 6 p.m. freeway crush,
the mailman telling a dirty joke

anything
anything
but
these.