CONSEXT

کلمات

CONSEXT

کلمات

آیینه|سیلویا پلات

من نقره‌ام و قاطع. ندارم هیچ تعصبی.
هرآن‌چه می‌بینم را جنگی می‌بلعم
همان‌طور که هست، بی‌هیچ غباری از عشق یا نفرت.
من ستمگر نیستم، تنها اهل حقیقتم-
چشم یک خدای کوچک، در کنج عزلت.
اغلب اوقات به دیوار رو‌به‌رو خیره‌ام
صورتی است، بی‌هیچ لکّه. دیرزمانی به آن نگریسته‌ام
خیال می‌کنم بخشی از قلب من است. که سوسو می‌زند.
چهره‌ها و تاریکی پیوسته ما را جدا می‌کنند.

حال یک دریاچه‌ام. یک زن به روی من خم می‌شود،
حدود مرا می‌کاود تا ببیند خود واقعاً کیست.
سپس او تبدیل می‌شود به آن کذّابان، شمع‌ها یا ماه.
پشت‌اش را می‌بینم، و آن را وفادار منعکس می‌کنم.
پاداشم می‌دهد با اشک‌ها و
دستان پریشان.
من برای او مهم‌ام. او می‌آید و می‌رود.
هر صبح صورت اوست که جای تاریکی را می‌گیرد.
در من یک دختر جوان را غرق کرده است،
و در من یک زن پیر
روز از پی روز به سویش باطغیان برمی‌خیزد، چون یک ماهی مهیب.

سیلویا پلات شعر آیینه را در سال ۱۹۶۱ مدت کوتاهی پس از تولد فرزند اول خویش می‌نویسد. سیلویا در فوریه‌ی ۱۹۶۳ خودکشی می‌کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد