ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
این یک خانهی سیاه است، بسیار عظیم.
من خودم آن را ساختهام،
سلول به سلول از یک گوشهی دنج،
جویدنِ برگهی خاکستری،
تراوش قطرات چسبان،
سوتزدن، جنباندنِ گوشهام،
اندیشیدن به چیزی دیگر.
آن را سردابهای بسیار است،
چونان ماهیان حفار!
مدورم چون یک بوف،
من با نور خویش دیده میشوم.
و در روز ممکن است تولهسگانی تازهزادهشده باشم
یا مادر یک اسب. شکمم جنبان است.
من باید نقشههای بیشتری خلق کنم.
این نقبهای پرمغز!
با دستانی از ماهی، میخورم راهم را.
تمام دهان لیسنده از بوتهها میگذرد
و از دیگچههای گوشت.
او در چاهی قدیمی زندگی میکند،
یک مغاکِ سنگی. او سرزنش میشود.
او از گونهی فربه است.
رایحهی عقیق، حجرههایی شلغمگون.
پرههای کوچک بینی در حال نفسکشیدناند.
عشقهای خُردِ محقر!
پیشپاافتاده، بیاستخوان چون دماغها،
گرم است و پذیرا
در اعماق ریشه.
اینجاست یک مادر پرآغوش.