CONSEXT

کلمات

CONSEXT

کلمات

آدم|فدریکو گارسیا لورکا

یک درخت‌خون صبح را غوطه‌ور می‌سازد

جا که زن تازه‌زا ناله سر می‌دهد.

صداش برگ‌های شیشه را در زخم می‌نشاند

و بر قاب‌های شیشه، یک طرح از استخوان.


نور فردا مستقر است و تسخیر می‌کند

حدود نقره‌فام افسانه را که از یاد می‌برد

التهاب رگ‌ها را در پرواز

به سوی ابهام ناهمگون سیب.


آدم رویا می‌بافد در تب خاکسترِ 

یک کودک که چهارنعل روان است

از میان تکانه‌های گونه‌اش.


اما آدم تاریک دیگر در خیال

یک ماه اخته است از سنگ‌میوه‌ی بی‌تخم

جا که کودک نور خواهد سوخت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد